به هیچ وجه فضای ادبی افغانستان مدرن نیست
- شفیق
- /
- 2020-01-17
من زیاد معتقد به شاعر واقعی و غیرواقعی نیستم؛ زیرا چیزی وقتی به نام شعر تولید میشود، شعر است و کار بسیار سختی است که ما میان شاعر و ناشاعر یا میان شعر و ناشعر مرز بکشیم و فایدهای هم ندارد این کار؛ زیرا خوانندگان متفاوتی با ذهن و ضمیر متفاوتی از خواندن یک نوع شعر لذت میبرند؛ اما بنا بر همان مؤلفههایی که وجود دارد در سنت شعر، ما میتوانیم بگوییم که مثلا این متن، بهرهی بیشتری برده است از شعریت. در شعر افغانستان من شعر اکثر کسانی را میخوانم و اگر بخواهم بگویم که از شعر کی لذت میبرم، باید بگویم که من با خواندن شعرهای شریف سعیدی، جدا دچار وجد میشوم و از دیگر شاعران مورد علاقهام میتوانم از الیاس علوی و مجموعهی گرگ خیال بافش نام ببرم، از شکریه عرفانی، محبوبه ابراهیمی، وحید بکتاش و در میان غزلسرایان کسانی که خیلی کارهای شان برای من خواندنی بوده: عفیف باختری، سیدرضا محمدی، ابراهیم امینی و روحالامین امینی، کارهای شان واقعا خواندنی است. اشاره: حکیم علیپور -زادهی ۱۳۶۶ خورشیدی- شاعر، پژوهشگر ادبی و عکاس معاصر افغانستانی، زادهی ولایت بلخ است. علیپور در سال ۱۳۸۹ از دانشگاه بلخ لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت و در سال ۱۳۹۶ کارشناسی ارشد ادبیات فارسی را در دانشگاه شهید بهشتی تهران به پایان رساند. از علیپور، دو مجموعه شعر به نامهای «شیطنت» و «من فقط سیاه نبودم» به نشر رسیده است. او در سالهای اخیر به هنر عکاسی روی آورده و در این زمینه بیشتر فعالیت دارد. صبح کابل: میشود کمی در مورد خود تان بگویید و این که از چه زمانی به صورت جدی شروع کردید به شعر گفتن؟ علیپور: سالهای ۱۳۸۶ بود که من وارد دانشکدهی زبان و ادبیاتِ دانشگاه بلخ شدم و همزمان با ورود به دانشکده با بعضی از همصنفان من که رفتوآمدی داشتند در انجمن ادبی دانشگاه بلخ، آشنا شدم. اینها در عین حالی که رفتوآمد به انجمن داشتند، با مجلهها و هفتهنامههایی که در همان زمان به چاپ میرسید سر و کار داشتند و این هفتهنامهها را میآوردند و پخش میکردند برای دانشجویان. من برای اولین بار با شعر معاصر از آدرس همان هفتهنامهها آشنا شدم و با خواندن آن شعرها فهمیدم که کسانی هستند در اطراف ما که شعر مینویسند و شعر آنها از قضا با آدمهای مثل مولانا، فردوسی، حافظ و بیدلی که من قبل از آن با آنها آشنا بودم، فرق دارد و این برای من خیلی جالب بود. از همین طریق با انجمن نویسندگان بلخ و با بچههای شاعر آشنا شدم و به نوشتن شعر شروع کردم. این در واقع اولین آغاز من بود، شاید نتوانم بگویم که خیلی جدی بودم زمانی که در انجمن داخل شدم؛ ولی شعر مینوشتم و کنجکاو بودم در مورد شعر و دوست داشتم تجربه کنم تا ببینم چه نوع متنی است؛ چون قبل از این هم چیزهای نوشته کرده بودم، داستان نوشته بودم و متنهای دیگری. شروع کار من در شعر از همینجا بود. بعد از آشنا شدن با بچههای بلخ و تأسیس «حلقهی فرهنگی زلف یار» باعث شد تا از آنجا به بعد شعر کم کم برای من جدی شود.